لحظهای به معنای زندگی خود فکر کنید. آیا معنای زندگی شما جدا از احساس شما در زندگی تعریف میشود؟ پس باید با برخورد درست با احساسات به زندگی خود معنی دهیم. در این مقاله شیوه دست برخورد با احساسات را میآموزید و به این ترتیب میتوانید معنای زندگی خود را
به زیبایی تغییر دهید.
چطور احساسات ما معنای زندگی ما را دگرگون میکنند؟
اگر ناگهان اتفاق ناگواری برای شما بیوفتد، شاید بدون فکر قبلی بگویید «لعنت به این زندگی». به همین راحتی زندگی ما با احساساتمان معنی میشود. خواستههای ما در زندگی در اصل نیازی برای رسیدن به احساس بهتر است. وقتی شما رابطه بهتر، موفقیت بیشتر، پول بیشتر یا حتی کاهش وزن را میخواهید در واقع رسیدن به احساس بهتر را طلب میکنید. غیر از این است؟ بنابراین وقتی به دنبال چیزی هستیم، در پی بهتر کردن کیفیت احساسمان هستیم. در واقع در تلاش هستیم که معنای زندگی خود را بهتر و زیباتر از قبل کنیم.
احساسات میتوانند مثبت یا منفی باشند. ما، به نسبتِ حس خوبی که داریم، زندگی برایمان معنای بهتر مییابد و به اندازه حس بد، زندگیمان بدتر میشود، مگر اینکه آن حس بد را عوض کنیم. وقتی احساس خوبی داریم، افکارمان هم ناخودآگاه خوب هستند و معنای زندگی ما خوب و شیرین میشود؛ شما نمیتوانید هم زمان که افکار منفی در سر دارید، احساس خوبی هم داشته باشید.
چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید
با توجه به اینکه احساسات ما معنای زندگی ما را تعریف میکنند، میتوان با نگاهی تازه به احساسات، حتی احساسات دردناک را بعنوان نشانههایی برای تغییر خود در نظر بگیریم. اگر به این نشانهها توجه کنیم و آنها را به کار گیریم، میتوانیم در یک چشم برهم زدن کیفیت تجربههایی را که در زندگی از سر میگذرانیم دگرگون سازیم.
احساسات بسیار نیرومند هستند. آنها آتش جنگها را شعلهور میکنند. ما را به ازدواج، طلاق و یا بچهدار شدن وامیدارند. حتی میتوانند ما را بیمار کنند یا سلامتیمان را به ما باز گردانند. احساسات همان هسته مرکزی هستند که ما را به فعالیت و دگرگون کردن زندگیمان برمیانگیزند. این احساسات هستند که معنای زندگی ما را تعیین میکنند.
ما با احساسات خود چطور برخورد میکنیم؟
مردم با احساسات خود به چهار شیوهی گوناگون برخورد میکنند. شما در کدام دسته قرار میگیرید؟
- گریز از احساسات: برخی از احساسات خود میگریزند برای مثال میکوشند احساساتی همچون احساس رانده شدگی را پس بزنند. بنابراین افرادی که در حالت گریز از احساسات هستند به علت ترس از رانده شده، از برقراری ارتباط با دیگران اجتناب میکنند.
- تحمل / تحمل و حاشا: برخی به جای گریز از احساسات وارد فاز تحمل یا تحمل و حاشا میشوند. این گروه بین خود و احساساتشان دیوار میکشند. در زبان میگویند اوضاع چندان هم بد نیست اما در درونشان آتشی برپاست. این گروه همواره احساس بدی دارند اما وانمود میکنند که چنین نیست. باید بدانیم، ما هر قدر گوشمان را به روی پیام احساساتمان محکمتر ببندیم، شدت آنها بیشتر میشود.
- سومین شکل برخورد مردم با احساسات این است که آن را به مسابقه میگذارند. تو احساس بدی داری؟ پس بگذار بگویم احساس من چقدر افتضاحتر است! این گروه در رقابتی بیپایان تلاش میکنند به دیگران نشان دهند که چگونه میتوانند احساساتشان را تا حد ممکن بد جلوه دهند.
- چهارمین شکل و بهترین شیوه برخورد آن است که از احساسات درس گرفته و استفاده بهینه شود.
ریشه احساسات ما کجاست؟ در درون ما یا بیرون از ما؟
بسیاری از مردم معتقدند حال و هوای بدشان به دلایلی ایجاد میشود که تحت کنترل آنها نیست. آنها مدام با خود میگویند: من آدم صد در صد موفقی نیستم. شغل چندان درخشانی ندارم. من آدم حقیری هستم. و دلیل همه این موارد را عواملی میدانند که فراتر از کنترل آنهاست.
در حالیکه برخی دیگر معتقدند روحیه خرابشان، ریشه در حوادث ناخوشایندی دارد که در دوران کودکی تجربه کردهاند. ظاهرا این عوامل به دست فراموشی سپرده شدهاند ولی همچنان در ضمیر ناخودآگاهشان باقی مانده است.
به نظر برخی از مردم احساسات ناخوشایند اگر ناشی از بیماری یا حوادث تلخ اخیر باشد، واقع گرایانهتر است.
برخی افراد نیز روحیه بد را به اوضاع نامساعد جهانی مثل اقتصاد درهم شکسته، آب وهوای بد، مالیاتها، ترافیک و مسائلی مثل جنگ و … میدانند.
احساسات ما بی شک تحت تاثیر عوامل بیرونی، وضعیت شیمیایی بدن و تعارضات و اختلاف با گذشته است. اما همه این نظریه پردازیها بر پایه این باورند که احساسات ما “خارج از کنترل” هستند. اگر میخواهید احساس بهتری داشته باشید باید بدانید که افکار و باورهای شما، احساستان را پدید میآورند نه عوامل بیرونی.
شما میتوانید یاد بگیرید چطور همین الان و همین جا طرز فکر، احساس و رفتار خود را تغیییر دهید. شما میتوانید معنای زندگی را خودتان تعریف کنید. بعنوان مثال اگر یکی به شما بگوید که شما را دوست دارد چون شما آدم خوبی هستید، احساس شما چگونه است؟
- برخی افراد احساس خوبی دارند و خوشحال میشوند
- برخی دیگر نارحت میشوند و احساس گناه میکنند
- برخی خجالت میکشند
دلیل واکنشهای متفاوت در برخورد با یک موضوع مشابه چیست؟
پاسخ این است که افراد مختلف در مورد یک تعریف به روشهای مختلف فکر میکنند. در تمام این موارد حادثه بیرونی یکسان است و احساس شما تنها صرفا از تفکر شما ناشی میشود. این است که میگوییم تفکر شما، احساسات شما را بوجود میآورند و معنای زندگی شما را تغییر میدهند.
این موضوع در مورد اتفاقات بد نیز صادق است. فرض کنید فردی که شما به او احترام میگذارید از شما انتقاد میکند. شما چه احساسی دارید؟ اگر به خودتان بگویید، آدم بدی بودهاید و همه مسائل تقصیر شماست، احتمالا احساس گناه و شرمندگی میکنید.
اگر با خودتان بگویید آن فرد نگاه تحقیر آمیزی داشته و قصد داشته شما را رد کند، احتمالا پریشان و ناراحت میشوید. اگر با خودتان بگویید همه چیز تقصیر اوست و او اصلا چنین حقی نداشته است که با بی انصافی از شما انتقاد کند، احساس خشم دارید.
طرز تفکر ما احساس ما را میسازد
در هر صورت واکنش شما بستگی به طرز تفکر شما نسبت به این انتقاد دارد. پیامی که شما به خود میدهید تاثیر فوق العاده بر احساستان دارد. و این احساس هست که زندگی شما را معنا میکند.
پس هر احساسی که از سر میگذرانیم نه بر پایه تجربه ی ما، بلکه بر پایه تعبیر و تفسیر ما از تجربهها یا شیوههای بازنمایی ما از آنهاست. به بیان دیگر، پس از هر رویدادی ما آن را به وسیله ی حواس پنجگانهمان دریافت میکنیم و آن را باز مینمایانیم.
یعنی پس از دریافت آن رویداد توسط حواس پنجگانه، آن را از صافی وجود خود عبور میدهیم. به این ترتبیب نمای دیگری از آن در ذهن خود ایجاد میکنیم. این شیوه بازنمایی است که تعیین میکند ما چگونه احساسی از اتفاقاتی که افتاده را تجربه میکنیم.
بنابراین ما باید کاملا مراقب معناهایی که به رویدادهای زندگی میبخشیم باشیم. نکته حائز اهمیت این است که شما با فراگیری نحوه تغییر افکار خود میتوانید احساساتتان را نیز تغییر دهید. به این ترتیب میتوانید معنای زندگی خود را آن طور که دوست دارید تعیین کنید. این تجربیات به ما فرصت رشد و بالندگی، صمیمیت و درک عمیقتر از آنچه بعنوان انسان هستیم میدهد.
حتما شنیدهاید که میگویند غرور باعث برآمدن قفسه سینه میشود یا احساس شادی سراپای وجود را فرا میگیرد. خب این موضوع واقعیت دارد. فراگیری این موضوع در تمام جهان نشانه درست بودن آن است. بنابراین ما میتوانیم یک نقشه از این احساسات و محل بروزشان در بدن داشته باشیم.
احساسات به طور مستقیم روی جسم ما تاثیر میگذارند
یک تحقیق جدید نشان داده احساسات مختلف در تمام جهان با مناطق مشخصی از بدن مرتبط است. در زمان بروز آن احساس، بروز فیزیولوژیکیاش در بخشهای مشخصی از بدن اتفاق میافتد. ۷۰۰ داوطلب از سوئد، فنلاند و فیلیپین در تحقیقی شرکت کردهاند که به امید ایجاد یک نقشه درباره ارتباط تظاهرات (علائم) بدنی آنها با احساسات مشخص انجام شد.
هر کدام از شرکتکنندگان به صورت جداگانه در معرض، صحنهها، جملات، حالات صورت و موقعیتهای احساسی خاص قرار گرفتند. بعد از هر موقعیت احساسی خاص، آنها موقعیتی از بدنشان را که در زمان تجربه آن احساس خاص، با قبل تفاوت میکرد گزارش کردند.
سپس آنها در دو کامپیوتر جداگانه مناطقی از بدن که طی بروز هر احساس مشخص دچار افزایش حس و تظاهرات مثبت یا کاهش حس و تظاهرات منفی شده بود با رنگهایی جدا مشخص کردند. تظاهرات بدنی مثبت مانند احساس گرما و قدرت با رنگهای گرم و تظاهرات منفی مثل احساس ضعف یا سرما با رنگهای سرد نمایش داده شدند.
با این تحقیق، محققان توانستند به صورت آماری مناطق مختلفی از بدن را بیابند که به هر احساسِ آزمایش شده واکنش نشان میدهد. در نتیجه مشخص شد احساساتی مانند شادی، تحقیر و عشق جدا از ملیت شرکت کنندگان، کدام منطقه مشخص از بدن را تحت تأثیر قرار میدهد.
همزمان با مشخص شدن ارتباط هر احساس به منطقهای از بدن، معلوم شد برخی نواحی در احساسات مختلف همپوشانی دارند. برای مثال احساسات پایه مثل خشم یا ترس، با افزایش تظاهرات بدنی در ناحیه بالایی قفسه سینه مشخص میشوند، همان طور که هر دوی آنها باعث افزایش ضربان قلب و تنفس خواهند شد. اما خوشحالی تنها احساس آزمایش شدهای است که تمام بدن را فرا میگیرد. این یافتهها به محققان کمک میکند که دریابند، احساسات در بدن چطور عمل میکنند.
معنای زندگی خود را به عوامل بیرونی وابسته نکنید
این تصادفی نیست که احساس خوب، حال فوق العادهای به شما میبخشد و احساس بد، حال واقعا بدی به شما میدهد. همه چیز در زندگی بر اساس کیفیت و چگونگی احساسات شماست. هر آنچه را که دوست دارید، بخاطر احساس خوبی است که به شما میدهد.
اگر دائم به خود بگویید که وقتی خانه ی خوبی داشته باشم خوشحال خواهم بود؛ وقتی ترفیع گرفتم، خوشحال میشوم؛ وقتی پول بیشتری داشته باشم خوش خواهم بود و… شما یا هرگز به خواستهتان نمیرسید و یا خیلی دیر میرسید.
برای تغییر معنای زندگی بهترین راه این است که شما اول باید خوشحال باشید و امواج خوشی را ساطع کنید تا با داشتن انرژی و انگیزه لازم به سمت خواستههایتان حرکت کنید. هیچ محدودیتی برای رسیدن به اوج زندگی وجود ندارد. این شما هستید که زندگی خود را معنا میکنید. لطفا این کار را خوب انجام دهید.
گروه آموزشی پژوهشی فرشید پاکذات